نویسنده مقاله که یک عالم سنی است، براساس بحث «مقاصد شریعت» به بررسی و بازخوانی تاریخی آیات 34و 35 از سوره نساء پرداخته است. وی معتقد است اهداف شریعت روشن است و اگر آنها را تاریخ مدارانه، جامعهشناسانه و مردمشناسانه مطالعه کنیم به این نکته خواهیم رسید که اگر اباحه تنبیه بدنی آن هم به صورت اباحه کراهت برای شرایطی، مناسب بود پس میتوان نتیجه گرفت که مقصود خداوند این است که هر گاه این شرایط از بین رود حکم اباحه نیز از میان خواهد رفت و اینک باید از کتک زدن به صورت قطعی منع کرد.
در سوره نساء آیات 34 و 35 چنین آمده است:
«الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أنْفَقُوا مِنْ أمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإنْ أطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً إنَّ اللّهَ کانَ عَلِیّا کَبیرًا * وَ إنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَما مِنْ أهْلِهِ وَ حَکَما مِنْ أهْلِها إنْ یُریدا إصْلاحا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما إنَّ اللّهَ کانَ عَلیما خَبیرًا؛
مردان سرپرست زنانند، به دلیل آنکه خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و [نیز] به دلیل آنکه از اموالشان خرج میکنند. پس، زنان درستکار فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [برای آنان] حفظ کرده، اسرار شوهران خود را حفظ میکنند. و زنانی را که از نافرمانی آنان بیم دارید [نخست] پندشان دهید و بعد در خوابگاهها از ایشان دوری کنید و [اگر تأثیر نکرد]
آنان را بزنید؛ پس اگر از شما اطاعت کردند [دیگر] بر آنها هیچ راهی [برای سرزنش[ مجویید، که خدا والای بزرگ است.
و اگر از جدایی میان آن دو [زن و شوهر] بیم دارید پس داوری از خانواده آن [شوهر] و داوری از خانواده آن [زن [تعیین کنید. اگر سر سازگاری دارند، خدا میان آن دو سازگاری خواهد داد. آری! خدا دانای آگاه است».
تا قرنهای اخیر، تأدیب زن مسئلهای نبود، چرا که وضع زنان با تفاوتهای کم و بیش در تمامی فرهنگها و تمدنها همسان بود. امروزه این موضوع، مسئله زمانه شده است به ویژه نسبت به اسلام و خاصه پس از توافق نسبتا کامل درباره حقوق بشر پس از نیمه قرن بیستم. و زنان مسلمان برای تحقق تساوی مرد و زن با قلمهای خویش وارد میدان کارزار شدند و با همه تفاوتها در مناطق مختلف، پیروزیهای چشمگیری در راه آزادی خود به دست آوردهاند که نیازی به ذکر نمونهها نیست.
با این همه خطاب دینی هنوز تحول نیافته و مسئله در سطح بنیادی رها مانده است. روز به روز فاصله میان رفتار عملی و موضع اعتقادی که در محافل دینی و مساجد و حوزهها القا میگردد، افزایش مییابد. و تا آن زمان که این وضع دوگانه یعنی تاریکی رفتار از یک سو و روشنایی که بر زبان رانده میشود ـ که کمتر در سرزمینهای اسلامی تطبیق میشود ـ از سوی دیگر، ادامه یابد، دشوار نیست که پیوسته شاهد بحرانهایی باشیم که جامعه ما را میلرزاند و بر خشونت آنقدر بیفزاید که هویت ما را تهدید نماید. این حقیقتی است که ما را واداشت تا به معالجه این مسئله به گونهای رو آوردیم که با پژوهشی شتابان سازگار باشد تا شاید شرایط معالجهاش به صورتی عمیق و فراگیر ـ که مسئله زن را در اسلام به صورت کامل شامل شود ـ فراهم آید. نقطه شروع این معالجه فهم مقاصدی نصوص دینی، با منظور داشتن تحولات زندگی است.
مسئله تنبیه بدنی زن اختصاص به اسلام ندارد، بلکه مسئلهای عمومی و بشری است و از پدیدههای اجتماعی به شمار میآید که بسیار شیوع دارد و محدودیت زمانی و مکانی برنمیدارد و در تمامی جوامع، فرهنگها، تمدنها و دینهای مختلف ریشه دارد. همچنین این مسئله، چنانکه ابتدا به ذهن میرسد، اختصاص به بادیهنشینان و روستاییان ندارد، گرچه در این مناطق بیشتر شایع است، بلکه در پیشرفتهترین جوامع از نظر فرهنگ و ثروت و موقعیت نیز دیده میشود. تنها در فرانسه دو میلیون زن از شوهران خود کتک خوردهاند؛ یعنی 41 جمعیت زنان.
مشابه آنچه را که در آیه 34 از سوره نساء میبینیم، در ادیان پیش از اسلام نیز مییابیم مانند مطلبی که در نامه «قدیس پولس» بنیانگذار مسیحیت کنونی به چشم میخورد. وی در نامهاش تأکید میکند که رئیس زن، مرد است. و بر زن است که موی خود را بپوشاند و بر زنان است که از همسران خود اطاعت کنند همانگونه که از پروردگار اطاعت میکنند. زیرا شوهر رئیس زن است. چنانکه مسیح رئیس کلیسا است. ازاینرو بر زنان لازم است در همه چیز از شوهران خود اطاعت کنند. چنانکه کلیسا از مسیح اطاعت میکند.
باید آیه 34 از سوره نساء را در فضای تاریخی، مردمشناسانه، اجتماعی و روانی منظور کنیم تا مقصود شارع را از آن به گونهای دست آوریم که با روح قرآن کاملاً سازگار باشد. قرآن برای هر زمان و مکان صلاحیت دارد و معنایش چنین است که خداوند با انسان هر زمان و مکان با خطابی زنده و نو سخن میگوید. بنابراین ما خطاب الاهی را که همیشه زمانش حاضر است، و در این زمان حاضر که رو به پیش است نخواهیم فهمید مگر آنکه آن را نخست در ایام نزول که امری تدریجی و مرتبط با رخدادها بوده بفهمیم.
روایتهایی در تفسیر آیه 34 از سوره نساء به ما رسیده که تنبیه بدنی شوهر را تجویز میکند، به نظر میآید که این روایتها با روش مورخان، اسناد مورد اعتماد در شکل و محتوا نیستند و قطعا تمامی واقعیت را پوشش نمیدهند؛ بلکه اینها فراتر از تعدادی روایت نخواهند بود که در دوران طولانی و پیش از دوره کتابت به صورت شفاهی نقل شده است و مانند تمامی روایات، مشکلات خود را از قبیل افتادگی، نقل به معنا و استنساخ دارند، که باید با توجه به اینها بدان پرداخت.
نخستین چیزی که از مطالعه نصوص بدین نحو به دست میآید این است که این روایات مربوط به دوران مکه نیست زیرا در مکه زنان کتک میخوردند و شکایتی هم نداشتند و آن را مضر به کرامت خود و خارج از عرف و شرایط زن قلمداد نمیکردند. جریان زنگرایانه که تنبیه بدنی را زشت میشمرد و در جستوجوی برابری دو جنس است، در مدینه به پا خاست و از برخورد دو فرهنگ شکل گرفت.
ابوالاعلی مودودی پس از بررسی اشارات تاریخی مندرج در این سوره به این نظریه میرسد که آیات این سوره در فاصله آخر سال سوم تا اول سال پنجم هجری و در دورانی سخت از حیات امت اسلامی نازل شد.
زنان مدینه که شهر نشین بودند از آزادی بیشتری نسبت به زنان مکه برخوردار بودند و این را اسناد تاریخی به ما گزارش میکند.
رسول خدا طرفدار زنان بود. و شواهد این مطلب بسیار است. پیامبر خواست بر پایه فرهنگ زنان مدینه که زنان قریش نیز بدان متمایل بودند، پدیده تنبیه بدنی از سوی شوهران را، از میان بردارد و میخواست آن را فراگیر سازد و بدان صبغه دینی دهد. بیهقی از ام کلثوم دختر ابوبکر نقل میکند که مردان از کتک زدن زنان منع شدند.
چنانکه زنان قریش از فرهنگ زنان مدینه تأثیر گرفتند مردان مدینه نیز از مردان قریش و فرهنگ آنها اثر پذیرفتند و با زنان خود تندی میکردند و آنان را کتک میزدند، مسئلهای که برای زنان مدینه بیسابقه بود و بدین جهت به پیامبر شکایت کردند. روایتها اجماع دارند که آخرین زنی که به نفع او پیامبر دستور قصاص داد، حبیبه دختر زید یا خوله دختر محمدبن مسلمه، همسر سعدبن ربیع بود؛ لکن این بار دستور پیامبر اجرا نشد زیرا پیش از اجرا این آیه فرود آمد. پیامبر دستور داد آنان برگردند و به آنان نزول آیه را خبر داد و فرمود: ما چیزی را اراده کردیم و خدا چیز دیگری اراده کرد و اراده خداوند بهتر است و قصاص را لغو کرد. این تحول و دگرگونی چگونه توجیه میشود؟
در مدینه دو حزب وجود داشت. حزب طرفدار حقوق زن (زنگرا) که امسلمه آن را رهبری میکرد و حزب ضد زنان که عمر بن خطاب آن را اداره میکرد. فخر رازی از عمر بن خطاب حکایتی کند ـ دیگران هم این متن را نقل کردهاند ـ که نزد پیامبر آمدم و گفتم زنان بر شوهران خود سرکشی میکنند، آنگاه پیامبر اجازه داد مردان زنان را کتک زدند. بدون تردید این نص اشاره به نزول آیه 34 از سوره نساء دارد. خداوند به پیامبر اجازه داد که در طول سه سال به سود زن و بر پایه قاعده مساوات رفتار کند.
آنچه از این نصوص به دست میآید این است که وضع جامعه چنان بحرانی بود که به انفجار نزدیک بود. عمر و برخی از بزرگان صحابه از اوضاع و احوال خوشنود نبودند و فرمان پیامبر به قصاص [به هنگام تنبیه بدنی زن] از موقعیت شخصیتهای برجستهای مانند سعد بن ربیع میکاست. تمام این رخدادها در شب اُحد اتفاق افتاد که شبی سخت بر مسلمانان بود. در چنین شرایطی کنار گذاشتن اختلافات داخلی و اتحاد رزمندگان که تمام آنان از مردان بودند ضرورت داشت. در چنین شرایطی آیه 34 و آیه پس از آن نازل شد.
پس از گذشت سه سال از تجربه جنبش طرفداری از زن، آشکار میشود که هنوز ذهنیتها و اندیشهها در محیط نسبتا آرام و سازگار مدینه آماده قبول برابری کامل زن و مرد نیست و مگر تا امروز چنین فضایی فراهم آمده است؟ حتی در کشورهای پیشرفته؟
از اینجا روشن میشود که این تجربه زودتر از زمان خود بوده است پس باید برای حفظ وحدت امت در شرایط سخت و دشوار امتیازاتی به جبهه ضد زنان که بیشتر بر مهاجران تکیه داشت داد. تحول همراه با شتاب محال است، زیرا هنوز ظرفیتهای فکری فراهم نیامده است. بنابراین تجویز تنبیه بدنی زنان تنها کوتاه آمدن به خاطر شرایط دشوار اجتماعی است.
این جریان در نهایت پیروز شد، و در قرنهای دوم و سوم که فقه نیز در این زمان تدوین شد، حرکت ضد زنان قوت گرفت و روایتهایی که بر پستی زن دلالت داشت گزارش شد. در صحیح بخاری از ابوهریره منقول است که پیامبر فرمود: اگر مردی زنش را به بستر فراخواند و او سر باز زند فرشتگان تا صبح او را لعنت کنند. مانند آن را مسلم نیز روایت کرده است. این اندیشه ضد زن که در این روایتها موج میزند، امروزه نیز به روشنی در فضای اجتماعی که برخی بدان فرا میخوانند، باقی مانده است.
بر این پایه فقیهان تنبیه بدنی همسر را تجویز کردند و آن را مقید ساختند که خون آلود نباشد. و این قید را از سخن پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در حجةالوداع اخذ کردند. محمد عبده میگوید: مجاز بودن تنبیه بدنی زن امری ناپسند از نظر عقل و فطرت نیست، تا به تأویل و توجیه نیازمند باشند.
در دوران معاصر از عالمانی که رأی محدود کردن یا کراهت ضرب را برگزیدهاند محمدطاهربن عاشور (م 1973 م) است. وی در تفسیر آیه 34 از سوره نساء مطالبی بر پایه درک مقاصد شریعت آورد که رهبران جنبش اصلاحات هم نگفتهاند، وی نخست میگوید: زدن امری خطرناک است و تعیین حدودش دشوار است. سپس مینویسد:
افزون بر آنکه قواعد شرعی اجازه نمیدهد کسی به نفع خود داوری کند اگر ضرورتی در میان نباشد. درحالیکه جمهور عالمان این آیه را تقیید کردهاند به اینکه اضرار و زیان در پی نداشته باشد. و نیز این آیه مقید است به جامعهای که زدن اهانت و اضرار تلقی نشود. ازاینرو میگویم برای حاکمان جامعه روا است که اگر پی بردند شوهران کیفرهای شرعی را درست و به جا اجرا نمیکنند و بر حدود آن واقف نیستند آنان را از اعمال این کیفر منع کنند.
اینک پرسش اصلی این است که آیا تجویز تنبیه بدنی زن نافرمان، همیشگی است و تا روز قیامت این حکم پابرجاست؟ و آیا برای تمام اقشار اجتماعی در شرق و غرب تشریع شده است؟ و نیز بر هر زنی با هر سطحی از فرهنگ میتوان این حکم را جاری ساخت؟ آنان که به ظاهر لفظ چنگ میزنند و نصگرایند جواب مثبت میدهند.
ما بدین نتیجه دست یافتیم که آنچه را خداوند برای آن شرایط منظور کرد بهترین حکم بود.
اگر اباحه تنبیه بدنی آن هم به صورت اباحه کراهت برای شرایطی، مناسب بود پس میتوان نتیجه گرفت که مقصود خداوند این است که هرگاه این شرایط از بین رود حکم اباحه نیز از میان خواهد رفت. این مهمترین قاعده در تعامل با نص و مطالعه آن در پرتو شرایط نزول است. بنابراین هر کس که بر پایه اجتهاد عمل کند ـ که بسیار نیستند ـ و به مقاصد شریعت بنگرد، چه در گذشته و چه در زمان حاضر، از کتک زدن به صورت قطعی منع خواهد کرد. و از نصگرایی، به کُنه و مقصود آیه خواهد رسید.
این دو آیه نمیخواهند تصویری از ازدواج ایدهآل ارائه کنند، بلکه میخواهند نظام خانواده را در شرایط غیرطبیعی معالجه کنند. خداوند نخست وظایف مرد را که رئیس خانواده است و در تمامی تمدنها نیز چنین است ـ به جز برخی جوامع کهن و ابتدایی ـ یادآور میشود و میفرماید: «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ» این سنت الاهی است، یعنی سرشت هستی چنین اقتضا میکند و این امر را در حیوانات نیز مشاهده میکنیم.
زن گرچه حق دارد بهکار و کسب بپردازد، اما انجام این کسب و کار به عنوان رفع نیازمندیهای خانواده نیست، برخلاف مرد که کسب و کار او میبایست برای برآوردن نیازمندیهای زندگی باشد. البته میدانیم که کسب و کار زن بهترین تضمین کننده استقلال و حفظ کرامت و تحقق برابری او با مرد است.
زنان دو سوم کار را در سطح جهان برعهده دارند و آن هم تنها در برابر یک ششم درآمدها. از نظر مالکیت نیز تنها یک درصد، از آن زنان است. ازاینرو برابری تا امروز تنها یک تئوری است.
فراز دوم از این آیه یعنی «بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ» اقتضا میکند که هر یک از دو جنس فضیلتهایی نسبت به دیگری دارد و بدان ممتاز میشود. چنین نیست که یک جنس از دیگری به صورت مطلق برتر باشد، بلکه هر جنسی را فضیلتها و برتریهای ویژه است، که بدان وظایفش را به صورت کامل ادا میکنند و هر دو جنس در کرامت، حقوق و وظایف برابرند، هم در برابر عدل و انصاف الاهی و هم در برابر پاداش و کیفر او. و تفاضل میان زن و مرد، تفاضل اختلاف خصیصهها است، نه تفاضل برتری و پستی.
فراز «وَ بِما أنْفَقُوا مِنْ أمْوالِهِمْ» بیش از تأکید بر مسئولیت مرد نسبت به خانواده، بر اساس عرف ثابت و همیشگی بر چیزی دلالت ندارد.
این آیه سفارش میکند خانواده اسرار خود را حفظ کند و نگذارد به خارج کشیده شود.
آیه دوم میخواهد مشکل را درمان کند، آنگاه که وسایل درونی خانواده، از آن ناتوان گشت، و ترس شقاق و جدایی و از هم پاشیدگی خانواده در میان آمد.
خلاصه آنکه مقاصد شریعت روشن و آشکار است و اگر آنها را تاریخمدارانه، جامعهشناسانه و مردمشناسانه مطالعه کنیم، وضوح بیشتر مییابد. و تمامی این مقاصد یک جا در این آیه جمع شده است:
«وَ مِنْ آیاتِهِ أنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ أزْواجا لِتَسْکُنُوا إلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ؛ و از نشانههای او اینکه از [نوع] خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید، و میانتان دوستی و رحمت نهاد. آری، در این [نعمت] برای مردمی که میاندیشند قطعا نشانههایی است».
پس زن و شوهر حقیقتی واحدند که در محدوده مودّت و رحمت به هم پیوستهاند و اگر مشکلی پیش آید و ناسازگاری رخ دهد، یا سازگاری درست و یا طلاق خوب.
«فَإمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أوْ تَسْریحٌ بِإحْسانٍ؛ پس از آن یا [باید زن را] به خوبی نگاه داشتن، یا به شایستگی آزاد کردن». بدون آنکه به خشونت دستی یا زبانی رو آورند.
درباره این مقاله، نکات قابل بحث فراوان وجود دارد، ضمن زیبا بودن شیوه بررسی تاریخی ایشان، در این مجال به چند نکته اشاره میگردد:
1. نوشته «مسئله تنبیه بدنی زنان، بازخوانی تاریخی آیات 34 و 35 از سوره نساء» ترجمه جناب آقای مهدی مهریزی که از فضلای حوزه قم است از مقالهای با عنوان «قضیة تأدیب المراة بالضرب، قرائة تاریخیة للآیتین، 34 و 35 من سورة النساء» اثر «محمد الطالبی» از کتاب «امة الوسط» انتخاب شده است. مترجم به علت تمایل به دیدگاه نویسنده و اینکه آیات مذکور به نوعی نسخ شده یا مراد از «ضرب» در آیه زدن نیست یا اگر هم هست مربوط به شرایط اجتماعی خاص بوده که با الان متفاوت است، به این انتخاب و ترجمه دست زده است.(1)
2. همانطور که نویسنده نظر دارد، زدن زن و همسر و همراه زندگی ـ اگر چه آرام ـ امری است ناپسند و مکروه و پیشوایان دینی ما از جمله، پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم از آن نهی کردهاند. در حدیثی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید: «چگونه شما مردان همسرانتان را کتک میزنید و سپس او را در آغوش میگیرید!».(1)
هیچکس به این عمل دعوت نمیکند. آنچه در آیه شریفه مورد نظر است، یک اقدام تنبیهی ملایم در شرایطی است که کانون خانواده در معرض از هم پاشیدگی است و علت این خطر، نشوز و عدم تمکین زن از حق اولی و اصلی شوهر در ازواج است.
3. در بحث قاعده «حسن و قبح عقلی» آمده است که حسن و قبیح اصلی و بالذات، عدل و ظلم هستند و نظر معروف این است که سایر امور حسن و قبح ذاتی ندارند، بلکه اگر تحت عنوان عدل باشند، نیکو و اگر زیر عنوان ظلم بروند، قبیح هستند. ضرب و زدن، فی حد نفسه زشت نیست بلکه اگر مثلاً زدن بدون دلیل باشد، قبیح است و اگر بچهای برای تأدیب و بازداشتن از کار زشت، کتک بخورد، خوب است. کما اینکه در سیستمهای آموزشی و جزایی دنیا هم این بحث و اختلاف وجود دارد که آیامی توان بهطور مطلق و عام گفت هر زدنی زشت است یا اینکه موارد فرق میکنند. حق آن است که همواره «ضرب» زشت و یک نوع بیماری و خشونت اجتماعی نیست، برخلاف آنچه نویسنده مقاله میپندارد.
4. دینی که برخورد زشت و ناپسند را حتی با دشمنان اسلام اجازه نمیدهد و در هنگام طلاق هم دستور به رفتار «معروف» میدهد، هیچگاه عمل ناروایی را نسبت به همسر مجاز نمیداند. برخی گمان کردهاند که آیه کریمه به مردان اجازه داده به محض آنکه تحریک شدند و زن به هر علتی از همکاری جنسی و غیر آن از خواستههای مرد، امتناع کرد، دست به خشونت بزنند، حال آنکه این دستور یا پیشنهاد دینی در صورت نشوز زن است. در مفردات راغب آمده است که نشوز زن یعنی بغض و کینه او نسبت به همسرش و بازداشتن خودش از اطاعت شوهر.
اگر زنی در اثر اختلالات جنسی یا بیماری و... از زناشویی امتناع کند، بیشک باید به وسیله پزشک معالجه گردد ولی اگر زن هیچ عذر پزشکی و غیر آن ندارد و بیدلیل، نسبت به نیازو حق مشروع و طبیعی شوهر خود، لجاجت میکند که باعث مفاسدی از جمله ظلم به شوهر و عصابنیت وی میشود، در اینجا اگر نشوز در حریم خانه با تأدیبات جزئی قابل اصلاح نباشد و ناشی از انتقامجویی و اختلاف شدید باشد، شوهر باید بدون توسل به زور، به حاکم و دادگاه رجوع کند تا او با تشخیص وضع طرفین و مصالح خانواده، داوری کند و حکم جدایی را اجرا نماید، ولی اگر نافرمانی، نوعی لجبازی خفیف و تلاش زن برای در هم شکستن شخصیت مرد و توهین به اوست، نوبت به موعظه و کنارهگیری در بستر و سپس تأدیبی ملایم بدون وارد کردن جراحت و صدمه به زن ـ که موجب دیه و ضمان و قصاص شود ـ است تا به او اعلان اعتراض کند. و اگر لجاجت ادامه یافت، کار باید به دادگاه واگذار شود نه اینکه زدن ادامه پیدا کند. در حقیقت زدن در این شرایط عملی جراحی است برای معالجه دردی که برطرف کردن آن سه راه دارد:
الف) ادامه زندگی و محرومیت از حق طبیعی و اولی ازدواج که نه مطلوب است و نه ممکن بر حسب معمول.
ب) جدایی از این زن و تن دادن به طلاق و بچههای بیسرپرست و... .
ج) تأدیب بدنی به عنوان آخرین راه. این زدن چنانکه در روایات اشاره شده باید خفیف باشد و در حد هشدار دادن.
امام باقر علیهالسلام فرمودهاند: «مراد از زدن، زدن با چوب مسواک است».(1)
قهرا عملی که برای جلوگیری از ظلم زن به شوهر است، نباید خود تبدیل به ظلم گردد و از حد عدالت خارج شود. از اینجا معلوم میشد که در سایر امور و روابط زن و شوهر، آیه مربوطه جریان ندارد.
5. این حکم اسلام بیش از آنکه ترویج ضرب و خشونت باشد، در حقیقت عامل کنترلی است برای رفتار تند مردان، چرا که مرد به دلیل قدرت بدنی بیشتر و تسلط بر زن ـ خصوصا اگر به خواسته او بیاعتنایی شود ـ قهرا در برخی موارد متوسل به زور میشود، بنابراین باید به نحوی این احساس کنترل شود. نویسنده محترم خود نیز به این امر شایع در میان اقوام و ملل اشاره کرده است.
6. منع از زدن و ظلم به دیگران، با وضع قانون انجام نشده و نمیشود. بلکه عمده برنامهها، سیاستها، آموزهها و رفتارهایی که در دین و سیره پیشوایان دینی ما وجود دارد، سعی در تعریف و برقراری محیط نشاط و مودت و رحمت بین زن و شوهر است. قرآن کریم میفرماید: «و از نشانههای او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در این نشانههایی است برای گروهی که تفکر میکنند».(2) و از این دست دهها و صدها آموزه دینی در راستای همدلی و ایجاد محیط گرم خانواده و رفتار نیکو بین زن و شوهر وجود دارد.
7. آنچه از «پولس» آورده شده، اعتباری ندارد چرا که صاحب سخن بیاعتبار است. پولس به اعتراف محققان بسیاری از مسیحیت و اعتقاد پیشوایان معصوم و علمای مسلمان عامل اصلی تحریف در مسیحیت است ـ برخلاف آنکه برخی او را معمار مسیحیت میپندارند ـ آموزه تثلیث و خدا بودن مسیح و مذیه از جمله بدعتهای بزرگ او در دین توحیدی و آسمانی عیسی علیهالسلام است.
8. نویسنده روایات مؤید آیه مورد بحث را دارای مشکلات مختلف میداند و بدون آنکه به صورت موردی و تک تک آنها را بررسی کند، مورد اشکال قرار میدهد. بررسی اعتبار روایت از جهت سند و متن و جهت معیارهایی در علم رجال و درایه و حدیث دارد که بزرگان علم حدیث پژوهی از شیعه و اهل سنت در طول تاریخ اسلام مورد دقت و موشکافی قرار دادهاند. بدون توجه به حاصل این زحمات نمیتوان به استناد حد سیاست خود، روایتی را رد یا قبول کرد.
9. نویسنده مدعی است در مکه زنان کتک میخوردند و شکایتی هم نداشتند اما در مدینه زنان آزاد بودند و غالب بر مردان بودند، لکن این سخن بسیار بعید مینماید. اگر زنده به گور کردن دختران، زدن زنان را در مکه طبیعی جلوه میداد، این نگاه منفی و توهینآمیز اختصاص به مکه و قریش نداشت بلکه با کمی تفاوت همه جزیزةالعرب بلکه دنیای قدیم و هند و چین و ایران را هم دربرمیگرفت. آیا به راستی این همه تفاوت بین مکه و مدینه وجود داشت!؟ و به قول شما بعد از مهاجرت مسلمانان به مدینه در فاصله کوتاهی زنان مکه هوس شرایط زنان مدینه به سرشان زد و مردهای مدینه هم از مکیها کتک زدن را یاد گرفتند!؟ چنین برداشتهایی ادعایی چقدر پشتوانه و شاهد دارد و آیا میتواند مستندی باشد برای رد ظاهر صریح آیه قرآن.
10. نویسنده تصمیم پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و نزول آیات قرآن را اینگونه تفسیر میکند که پیامبر میخواست بین زن و مرد برابری برقرار کند و خداوند هم قهرا با او موافق بود، لکن بعد در شب جنگ احد اوضاع بحرانی شد و ناخشنودی عمر و برخی دیگر از صحابه، از رفتار پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و دستور به قصاص به حمایت از زنان کتک خورده، موجب شد تا موقتا و برای جلب رضایت مخالفان، آیات الاهی ضرب زن را اجازه دهد تا بعد چه پیش آید. لکن نسبت دادن جهل یا پشیمانی یا اشتباه در ارزیابی به پیامبر معصوم و مورد تأیید و هدایت الاهی، صحیح نیست. به علاوه دین خاتم و جاویدان و کتاب هدایت جهانی، قاعدتا مشتمل بر دستورالعملهایی برای همه زمانها و مکانها و فرهنگهاست نه برای جمعی خاص در برههای کوتاه از زمان.
11. درباره اهداف دین و مقاصد شریعت در میان شیعه و سنی بحثهایی شده است. غزالی (م 505 ق) در «المستصفی فی علم الاصول» مقاصد شرع را پنج امر میداند: حفظ دین مردم، جان، عقل، نسل و مال آنان. آنچه موجب حفظ این امور بشود، مصلحت است و آنچه موجب از بین رفتن آنها بشود، مفسده است و ترک آن مصلحت دارد. سایر دانشمندان نیز تعابیری نزدیک به وی دارند و موردی را کاسته یا افزودهاند.
اما فارغ از اینکه این حصر صحیح است یا نه و دلیل بر آن چیست، نمیتوان با مشخص کردن هدف دین یا مقصد شریعت، جزئیات احکام را مشخص کرد. براساس بینش شیعی اگر چه احکام تابع مصالح و مفاسد واقعی هستند، اما انسان توان احاطه به همه مصالح و مفاسد موجود و مورد نظر در احکام را ندارد به همین جهت نمیتواند حکمی را توسعه دهد یا تضمین کند یا تعطیل کند یا محدود به زمان و مکان خاص بداند. بشر همواره در معرض خطا و جهل است، چنانکه تاریخ گواهی میدهد. پس به گمانهای او نمیتوان اعتماد کرد. عقل منصف احتمال میدهد جوانب و مصالح و نکاتی در مورد فلان حکم ـ مثلاً حکم ضرب در آیه مورد بحث ـ وجود داشته باشد که به آنها پی نبرده و از نگاه او پنهان مانده است. چگونه شما یقین به همه ابعاد حکم پیدا کردهاید که چنین سخن میرانید: «تجویز تنبیه بدنی زنان تنها کوتاه آمدن به خاطر شرایط دشوار اجتماعی است».
12. اگر براساس دیدگاه نویسنده هم مشی کنیم باز باید بگوییم همچنان شرایط اجتماعی و فرهنگی به گونهای است که حکم قرآن باید باقی باشد. ایشان در صفحه 43 ستون دوم آوردهاند: «پس از گذشت سه سال از تجربه جنبش طرفداری از زن، آشکار میشود که هنوز ذهنیتها و اندیشهها در محیط نسبتا آرام و سازگار مدینه آماده قبول برابری کامل زن و مرد نیست و مگر تا امروز چنین فضایی فراهم آمده است؟ حتی در کشورهای پیشرفته؟» از این کلمات فهمیده میشود که امروز هم مثل آن روز مدینه شرایط به نظر ایشان برای اصلاحات پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم مناسب نیست، بنابراین باید قبول کرد که حکم آیه تا امروز هم باقی باشد.
13. انسانها همه در پیشگاه الاهی مساوی هستند و برتری تنها براساس تقوی و قرب به حق است. مرد و زن در این جهت و جهات بسیار دیگر مساوی هستند. حقوق و تکالیف هر یک از دو گروه هم با یکدیگر متناسب است. «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ».(1)
14. نکته آخر اینکه سخن ایشان در مورد تفاوت هدف کار کردن زن و مرد صحیح است، اما این جمله ایشان ناصواب است که میگوید: «البته ما میدانیم که کسب و کار زن بهترین تضمین کننده استقلال و حفظ کرامت و تحقق برابری او با مرد است». با پذیرش تفاوتهای جسمی و روحی زن و مرد توصیه و نظر نویسنده غیر موجه مینماید و مخالف با آن چیزی است که طبیعت رقم زده و شریعت سفارش کرده است.
1. ر.ک به: مهدی مهریزی، شخصیت و حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، اول، 1382، صص 269 ـ 277
1. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 14، ص 119
1. علی حویزی، نورالثقلین، قم، موسسه اسماعیلیان، ج 1، ص 478، و المیزان، ج 3، ص 371
2. روم، 30: 21
1. بقره، 2: 228